روایت مهاجری از نتایج یک «نظرسنجی» / مشارکت زیر ده درصد در تهران و ۱۸ درصدی در کل کشور / ۵۸ درصد مردم از انتخابات خبر ندارند
تاریخ انتشار: ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۳۹۰۱۴۱
این روزها محمد مهاجری در قامت یک منتقد تلاش دارد تا ضمن متذکر شدن کاستیها، راهکار برون رفت از بحران را پیشنهاد دهد.
این روزنامه نگار قدیمی اصولگرا مهمترین مشکل کشور را ناکارآمدی می داند و از همه فعالان سیاسی می خواهد برای حل دموکراتیک این بحران، مجلسی قدرتمند با مشارکت بالا شکل دهند.
مشروح گفت و گو با وی در پی می آید:
در اسفندماه قرار است انتخابات مجلس برگزار شود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با توجه به نظرسنجی که اخیرا انجام شده است مشخص شده که ۵۸ درصد از مردم خبر ندارند که قرار است انتخاباتی در اسفندماه برگزار شود.
این بیخبری به چه دلیلی است؟ در سال گذشته حوادثی رقم خورد...
من بر این باورم که اگر اتفاقات سال گذشته هم رخ نمیداد، انتخاباتی با مشارکت بالا و رقابت سیاسی دور از ذهن بود.
در سال ۹۶ مردم به روحانی رأی دادند، چون توانسته بود وعده خود را عملیاتی کند مهم ترین دلیل این ارزیابی چیست؟
مردم در سالهای اخیر به طور کامل دید حسابگری پیدا کرده اند. به عبارت بهتر این انتظار را دارند که در برابر دادن یک هزینه، «مابه ازای» آن را دریافت کنند. در سال ۹۲ مردم با مطالباتی همچون برجام، آشتی با دنیا، رفع تحریمها و بهتر شدن سفره زندگی و بهبود وضعیت اقتصادی کشور پای صندوق رأی رفتند. در سال ۹۴ با امضاء برجام تا حد زیادی مهمترین وعده آقای روحانی محقق شد. به هر حال تورم کاهش پیدا کرد و ارتباط ایران با دنیا خوب شد و ایرانیان این حس را پیدا کردند که جزو جامعه جهانی هستند.
در سال ۹۶ مردم به همین دلیل به آقای روحانی رأی دادند، چون توانسته بود وعده خود را عملیاتی کند. اما یک جریان داخلی زیرآب برجام را زد؛ در واقع ترامپ خط را از داخل کشور گرفت و برجام را بر زمین زد. مردم وقتی که می بینند که با وجود شرکت در انتخابات و تلاش رییس جمهوری برای تحقق وعدهها، جریانی سیاسی در داخل کشور اجازه نمیدهد که کار پیش برود، از روند انتخابات نا امید میشوند. به همین دلیل مردم به خاطر رویکرد حسابگرانه شان در انتخابات حضور پررنگی پیدا نمیکنند، حتی اگر اتفاقات سال ۱۴۰۱ رخ نمی داد، میزان مشارکت اندک بود.
اتفاقات ۱۴۰۱ آتش زیر خاکستر را شعلهور کرد. آن آتش اصلا مهسا امینی و اغتشاشات خیابانی نیست، بلکه موضوع اصلی بیاعتمادی مردم است. آن آتش با موضوع مهسا «گُر» و به قولی«الو» گرفت. بخش بزرگی از جامعه ما به هیچ یک از قوا اعتمادی ندارد. در واقع مردم اعتماد خودشان را به بیشتر دستگاههای حکومتی از دست داده اند. این بیاعتمادی حضور مردم در انتخابات را کمرنگ میکند.
برخی این حس را دارند که رأیشان فایده نداشته و بدون تأثیر است یعنی معتقدید ساختار حقیقی قدرت بر ساختار حقوقی پیشی گرفته است؟قصد من ورود به بحثهای علمی و تئوریک نیست. به طور خودمانی، مردم این حس را دارند که رأی میدهند، اما رأیشان فایده نداشته و بدون تأثیر است. به همین دلیل اعتمادشان را از دست میدهند. در دولت فعلی، به دلیل زیر سوال بردن دولتهای گذشته و به هم ریختن برساختهای موجود، اعتماد باقی مانده مردم را شخم زده و از بین برده شد و اتهامات متعددی را به دولت روحانی وارد و آن را متمایل به غرب معرفی کردند.
در چنین شرایطی جامعه احساس کرد که «ول معطل» بوده و به عبارتی خود را علّاف کرده است. به همین دلیل بخشی از مردم انتخابات را رها کردند و در یک «خلاء اعتماد» قرار گرفتند و به همین دلیل آوردن آنها پای صندوق رأی کار بسیار سختی است.
شما از مهم ترین مشکلات موجود را «بیاعتمادی مردم به حاکمیت» ارزیابی کردید. این بیاعتمادی قابلیت ترمیم دارد؟
این بی اعتمادی قابل ترمیم هست، اما در یک انتخابات امکان پذیر نیست. من معتقدم اگر در این شرایط کلا شورای نگهبان را تا پایان انتخابات به مرخصی بفرستند و بعد اعلام کنند که هر فردی با هر گرایش سیاسی میتواند در انتخابات شرکت کند، شما اطمینان داشته باشید که مشکل بیشتر نخواهد شد. اگر چنین اتفاقی بیفتد یا اینکه شما دلار را به هفت تومان همچون سال ۵۷ برسانید یا اینکه مرغ را مجانی در خانه مردم تحویل بدهید، باز هم این اعتماد بازسازی نمیشود و مدت زمانی لازم است تا این بیاعتمادی کاملا ترمیم شود.
این نکته را باید متذکر شد که از سال ۸۴ تاکنون برخی از مسئولان کشور روی اعتماد عمومی مردم یورتمه رفته اند! این بازسازی باید به تدریج انجام شود، همچون مریضی که دچار بیماری سخت بوده و دوره نقاهت وی طولانی تشخیص داده میشود. به فرض اینکه شورای نگهبان در انتخابات امسال شُل گرفت و در مورد تایید صلاحیتها با دستبازتر عمل کرد. امکان دارد که میزان مشارکت ۵ تا ده درصد اضافه شود. در این صورت، حاکمیت باید کلاه خود را بالا بیندازد. باور من این است که در انتخابات آینده در صورت بهتر «تا کردن با مردم» میتوان امیدوار بود که اعتماد مردم قدری بازسازی شود.
به نظر شما این امکان وجود دارد که رویکرد در مورد انتخابات تغییر داده شود؟
برخی تصمیم گیران کلی تلاش کردند تا به این مرحله رسید. در واقع، تلاش گستردهای انجام دادند تا مردم در انتخابات شرکت نکنند.
پنج رییس جمهور بالقوه را به پای انتخاب یک نفر ذبح کردند
تا بتوان پروژه خاصی را پیش برد؟
بله. پروژه یکدستسازی به دنبال انتخابات کمرمق محقق میشود. جریانی در سال ۹۸ به دنبال این بود که در یک انتخابات کمرمق یک مجلس کارآمد و همراه تشکیل شود. با وجود تلاشهای صورت گرفته این هدف محقق نشده است. افرادی که سنگ بنای این مجلس را بنیان گذاشتند، الان رضایتی از این مجلس ندارند. حتی در مورد دولت و انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ هم، چنین اتفاقی رخ نداد. پنج رییس جمهور بالقوه را به پای انتخاب یک نفر ذبح کردند، اما واقعیت این است که آقای رئیسی فردی نبود که بتواند این پروژه را اجرا کند؛ شاید اگر فردی دیگری به جای ایشان قرار میگرفت، این پروژه بهتر به سرانجام میرسید. نکته بسیار مهم این است که مردم از حاکمیت یکدست خوششان نمیآید. قهر مردم با انتخابات نشان داد که مردم به حاکمیت یکدست نسبتی نداشته وبه آن اقبالی نشان نمیدهند.
سعید جلیلی یا محصولی؟
شما در بخشی از، سخنان خود به این نکته اشاره کردید که بخشهایی از حاکمیت به این نتیجه رسیدند. آیا این بخشها، بخشهای موثری هستند؟ برخی مدعی هستند گروه پایداری و یا مثلا آقای جلیلی بیشترین تأثیر را در تصمیم گیری دارند.
الان جبهه پایداری که آقای سعید جلیلی نیست؛ اصلا آقای سعید جلیلی یا آقای محصولی وزن چندانی ندارند. این جریان یک پشتوانه اقتصادی دارند که آنها را هدایت و رهبری میکند. به هر حال شرط برخورداری از حزب و جریان قدرتمند این است که یک جریان چند میلیون نفری از این حزب حمایت کنند یا اینکه حزب توان اقتصادی خیلی بزرگی داشته باشد یا اینکه از سوی نهادهای تأثیرگذار حمایت شود. ایده «خالصسازی» که از سوی جبهه پایداری مطرح میشود طرفدارانی در برخی از نهادهای تاثیرگذار کشور دارد.
این جریان بر این باور است که ایده خالصسازی توان سیستم را برای انجام کارهای بزرگ مضاعف میکند؟
جریان طرفدار جبهه پایداری بر این باور است که باید با حداقل مشارکت مردمی کار را جلو برد. مشارکت مردمی در واقع یک ابزار بوده و آنها بر این باورند که با این حداقل میتوان حکومت کرد و البته نگاهشان این است که در حکومت دینی قرار نیست که مردم رأی بدهند. هدف ما این است که مردم به سر منزل مقصود یعنی بهشت هدایت شوند.
آیا این احتمال وجود دارد که رقابت منطقهای میزان مشارکت را در انتخابات مجلس بالا ببرد؟
در نظرسنجی انجام شده مشخص شده که میزان مشارکت در برخی از مناطق مثل شهر تهران، زیر ده درصد و در کل کشور به ۱۸ درصد میرسد. در انتخابات مجلس میزان مشارکت در کل کشور به ۴۳ درصد رسید. حتی در برخی از شهرها بسیار حداقلی بود به گونهای که در شهر رشت زیر ده درصد بود. در کل تهران بیست درصد بود. آن تصوری که همیشه وجود داشت که میزان مشارکت در انتخابات مجلس بالذات بالاست، الان دیگر این وجود ندارد. به هرحال ساختار قومی و جمعیتی به هم ریخته است و موضوع قومیت به عنوان یک مسأله اصلی در جامعه ایران همچون گذشته نقش موثری در حوزه های انتخابیه ایفا نمیکند. البته دلخوش کنک خوبی است که ما امیدوار باشیم که انتخابات مجلس به دلیل وضعیت قومیتی و منطقهای در برخی از مناطق پرشور شود. موضوع قومیت یکی از دلایل مشارکت بیشتر مردم در انتخابات مجلس بود.
یکی از دلایل دیگر این بود که کاندیداها با وعدههایی مردم را تحریک میکردند، اما مردم الان متوجه شدند که بالقوه این امکان وجود ندارد که نمایندگان بتوانند این مطالبات را محقق کنند. اگر در دورههای گذشته نمایندگان میتوانستند وعده های بزرگ بدهند، الان رییس دولت هم نمیتواند وعده های بزرگ بدهد. به همین دلیل من خیلی خوشبین نیستم که میزان مشارکت به جهت قومیتی و مطالبات منطقهای خیلی تفاوت زیادی با شهرهای بزرگ کشور داشته باشد.
به نظر شما در انتخابات آینده احتمال دارد که اصولگرایان برای داغ کردن بازار انتخابات رایزنی کنند تا چند اصلاحطلب هم تایید صلاحیت شوند؟
در بین اصولگرایان یک تفکر واحد وجود ندارد، کما اینکه جبهه پایداری طرفدار مشارکت کم هستند.
تکرار مجلس ششم کابوس اصولگرایان است
دلیل طرفداری از مشارکت اندک چیست؟
چون مجلس توانمند با مشارکت بالا جلوی دولت میایستد. اگر مجلس قوی باشد قطعا اجازه نخواهد داد که آقای فلانی وزیر اقتصاد بماند. بنابراین، اولین متضرر مجلس قوی آقای رئیسی است. به همین دلیل معلوم است که این جریان علاقهای به مشارکت بالا در انتخابات ندارد. بنابراین، جریان سیاسی نزدیک به دولت و جبهه پایداری اصلا علاقه مند نیست که مشارکت بالا باشد. جریانی که آقای حداد عادل معرفش است هم خیلی برایش فرقی ندارد. آنها معتقدند که اگر اندکی این قیف را باز کنیم، معلوم نیست که چه اتفاقی میافتد؛ امکان دارد که اصلاح طلبان بیایند و پدر ما را در بیاورند! به هر حال مجلس ششم خاطره تلخی برای اصولگرایان برجای گذاشته و تکرار مجلس ششم کابوس اصولگرایان است.
نگرانی بزرگ آنان این است که چنین مجلسی دوباره شکل بگیرد. بخش دیگری از جریان اصولگرا اعتقاد دارد که باید فضا را باز کرد، اما این کار باید «مدیریت شده » انجام شود. به طور مثال، فضا باز شود و در کنار اصولگرایان تعدادی از منتقدان دولت هم حضور داشته باشند تا مشارکت افزایش باید، البته به شرطی که مشارکت بالای ۵۰ نشود. بلکه یک اقلیت یک سومی در مجلس داشته باشند تا هم سر صدا داشته باشند و هم پز دموکراسی داده شود. در نهایت نخ در دست ما باقی میماند.
بنابراین، من فکر میکنم که اکثر جریانات اصولگرایی علاقهای ندارند که با دست خودشان شرایط حضور رقیب را در مجلس فراهم کرده و حتی آن را به ریاست مجلس برسانند. البته این رویکرد اختصاص به اصولگرایان ندارد، بلکه اصلاحطلبان هم همینطور هستند. موضوع سیاست کسب قدرت است و همه جریانات سیاسی این اعتقاد را دارند که اگر حکومت نکنند، دنیا «کن فیکون» میشود. در واقع بخش محدودی از جریان اصولگرایی دنبال بازکردن فضا به صورت مهندسی شده هستند.
هنوز هم ادعای مهندسی انتخابات وجود دارد؟
البته شورای نگهبان تمایل ندارد که از این عبارت استفاده شود، اما جریان حامی دولت به دنبال آن است. اهرم اصلی آن را هم به خیال خودشان در شورای نگهبان می بینند و اهرم دوم جریان سیاسی است که از طریق عضو گیری و یارگیری از میان اقشار مستضعف و کمبرخوردار اهداف خود را پیش میبرد. اینها به کمک این دو اهرم و اهرم دیگر یعنی رسانه به اهداف خود میرسند. به کمک رسانه، سیاست «زدن مخالفان و بدنام کردن هر فردی که دوستشان ندارند» را در پیش می گیرند.
جریان حامی دولت دنبال یک مجلس فرمانبردار هستندشما اعتقاد دارید که حامیان دولت دنبال ایجاد یک مجلس ضعیف هستند. یعنی حتی مجلس همراه قوی هم نمیخواهند؟
من فکر می کنم دنبال مجلس همراه قوی نیستند، کما اینکه مجلس فعلی، مجلسی همراه است. در نهایت دو وزیر را استیضاح کرد و کار دیگری انجام نداده است. این مجلس یک مجلس همراه است. جریان حامی دولت دنبال یک مجلس فرمانبردار هستند.
مجلس ضعیف در چه شرایطی شکل میگیرد؟
مجلس ضعیف در دو حالت شکل میگیرد؛ اول اینکه آدمهای قدکوتاه وارد مجلس شوند. دوم اینکه ساختار مجلس متشتت و ناکارآمد باشد. به عبارت دیگر، نتوانند در هیچ حوزهای با هم به به توافق برسند.
قالیباف دنبال ریاست جمهوری ۱۴۰۴ استبرخی می گویند یک طیفی در اصولگرایی با لیدری آقای قالیباف با درک شرایط مدیریتی دولت به دنبال این است که مسیر حکمرانی را تغییر دهد. شما در این مورد چه تحلیلی دارید؟
آقای قالیباف خیلی دوست دارد که ادای ایدئولوگها را دربیاورد، اما هیچوقت چنین جایگاهی نداشته است. سخن آقای قالیباف درباره حکمرانی صرفا یک ژست تبلیغاتی است. اگر اینطور بود ایشان در دو سال گذشته باید چهارتا دکترین برای اداره امور کشور در حوزههای اقتصاد، دیپلماسی و کشاورزی و... ارائه می کرد. ایشان تاکنون دستاوردی در این حوزه نداشته است. من این را قبول دارم که آقای قالیباف مجلس برایش مقدمه ریاستجمهوری است. تحلیل من این است که آقای قالیباف دنبال ریاست جمهوری ۱۴۰۴ است. در واقع بهارستان برای آقای قالیباف سکوی پرتاب به سمت پاستور است.
شما اشاره کردید که اتفاقاتی موجب شد تا مردم اعتماد خود را از دست دادند؟ دقیقا چه اتفاقاتی منظورتان هست؟
ناکارآمدی.
دولت یا حاکمیت؟
ناکارآمدی حاکمیت در ناکارآمدی دولت خود را نشان میدهد. وقتی دولت نتواند نفت بفروشد ناکارآمد جلوه میکند. در کشور ما پیشرفتهای نظامی بسیار زیادی وجود دارد که موجب حساسیت آمریکا و اروپا شده است، اما با وجود این پیشرفت ها این عامل به عنوان عامل کارآمدی حاکمیت شناخته نمیشود. نمود کارآمدی ارزان شدن بربری است. من معتقدم ناکارآمدی در حوزه اقتصادی از سال ۸۴ تا کنون در هیچ مرحلهای به اندازه این دولت سابقه نداشته است. این ناکارآمدی کاملا مشارکتگریز است.
آیا حوادث ۱۴۰۱ هم در ایجاد این بی اعتمادی بی تاثیر نبود؟
این حوادث در ایجاد ناکارآمدی تأثیر نداشت. اگر آن اتفاق در سال ۱۴۰۱ رخ نمی داد، باز هم ما کارآمدی نداشتیم. به نظر من آقای رئیسی میتوانست از اتفاق ۱۴۰۱ به نفع خودش بهره گرفته و از آن بهرهبرداری کند و تا حد قابل توجهی ضعفهای دولت را بپوشاند.
در سال ۸۸ تنها پیروز میدان احمدینژاد بوددر شرایط ملتهب ۱۴۰۱، آقای رئیسی چه کاری میتوانست انجام دهد؟
میتوانست این جریان را به نفع خودش و نظام مصادره کند. نباید اینگونه سخن میگفت که همه افرادی که در خیابان هستند دشمن و کافر هستند. آقای رئیسی میتوانست سوار جریان شده و با یک استراتژی درست، شرایطی را ایجاد کند تا بیاعتمادی به نظام سیاسی تشدید نشده و موضوع جمع شود. اعتماد افکار عمومی در سال ۸۸ ضربه بزرگی را خورد و تنها پیروز این میدان آقای احمدینژاد بود. تماما از صدر تا ذیل بازنده انتخابات بودند و در این میان مردم بیش از همه متضرر شدند. اگر انتخابات سال ۹۲ رخ نمیداد معلوم نبود که ریزشهایی که رخ داده بود چه فاجعهای را رقم میزد .
برخی باور نداشتند که روحانی پیروز آن انتخابات باشد؟
نه اتفاقا. به نظر من بسیار هوشمندانه بود چون متوجه شدند که باید مسیر را عوض کنند.
به نفع جناح اصلاحطلب اتفاقی رخ نمیدهداین هوشمندی امکان دارد که دوباره تکرار شود؟
به نفع جناح اصلاحطلب اتفاقی رخ نمیدهد. در مورد آقای روحانی یک پارادوکسی وجود داشت و آن این بود که آقای روحانی با اینکه به آقای هاشمی منتسب بود، اما هرگز در جناح اصلاح طلب تعریف نمیشد. دوستان حتما به خاطر دارند که سخنران مراسم ۲۳ تیر ۱۳۷۸ آقای روحانی بود. همان زمان از افراد زیادی درخواست کرده بودند که سخنرانی این مراسم را بپذیرند که البته قبول نکرده بودند.در سال ۹۲ آقای روحانی آمده بود که خلاء موجود در کشور را به لحاظ مدیریت سیاسی پر کند. من بر این باورم که آقای روحانی از با هوشترین چهره های سیاسی کشور است.
محاسبه روحانی در مورد برجام اصلا اشتباه نبودالان هم با توجه به انتقاداتی که به روحانی می شود، این نظر را دارید؟
بله، ایشان بسیار باهوش هستند؛ حتی بیشتر از آقای هاشمی و محاسبه اش، در مورد برجام اصلا اشتباه نبود. ایشان به درستی زمین بازی را تعریف کرده بود و مهره شطرنج را درست چیده بود. من بر این باورم که اگر مزاحمتهای داخلی نبود، حتی ترامپ هم نمیتوانست بازی در بیاورد و از برجام خارج شود. حتما یادتان هست که همان زمان موجی از درخواستهای سرمایه گذاری به سمت ایران سرازیر شد. اگر ۲۰۰ میلیارد دلار در این کشور سرمایه گذاری خارجی انجام میشد اطمینان داشته باشید که ترامپ نمیتوانست کاری از پیش ببرد و از برجام خارج شود، زیرا سرمایه گذاران اجازه خروج از برجام را نمیدادند.
روحانی، هرگز دنبال این نبود که در برابر رهبری بایستدبا همه توصیف هایی که می کنید بالاخره آمریکا از برجام خارج شد. به نظر شما آقای روحانی دچار اشتباه شد؟
آقای روحانی زمانی دچار اشتباه شد که فکر میکرد رقبای سیاسی او همچنان پشت سرش حرکت خواهند کرد و نمیتوانند او را زمین بزنند. وقتی موضوع سرمایه گذاری متوقف شد، روحانی متوجه شد که مخالفانش چه برنامه ای را تدارک دیدند. آقای روحانی، هرگز دنبال این نبود که در برابر رهبری بایستد.
نه روحانی و نه خاتمی ساختار شکن نبودندبه نظرتان آقای روحانی همچنان این رویکرد را دارند؟
بله. آقای روحانی، سنتیترین روحانی جمهوری اسلامی ایران است. نه روحانی و نه خاتمی ساختار شکن نبودند. اصلا روحانیت نمیتوانست در برابر روحانی دیگر بایستد. معادلات ایجاد شده در ساختار قدرت، محاسبات وی را به هم ریخت. فراموش نکنید زمانی که برجام به سرانجام رسید بسیاری از افراد موثر در حمایت از برجام مصاحبه کردند.
خط و نشان اخیر آقای باهنر برای اصلاحطلبان را چطور تحلیل میکنید؟
آقای باهنر پیشتر گفته بود که باید شورای نگهبان بازتر عمل کند. من با وجود آن سخنان، هنوز نتوانستم مواضع آقای باهنر را هضم کنم؛ شاید یک خبرنگار زرنگ با یک مصاحبه از ایشان حرف کشیده است وگرنه مشی آقای باهنر اصلا اینجور نیست.
بخش تندروی اصلاحات بازی را از قبل باخته است
با توجه به اتفاقات سال گذشته به نظر می رسد که اصلاح طلبان تمایل ندارند که در انتخابات امسال شرکت کنند. البته از واژه «تحریم» استفاده نمیکنند چون بار منفی دارد. شما در این مورد چه تحلیلی دارید؟ سناریوهای پیش روی اصلاح طلبان چیست؟
بخش تندروی اصلاحات تمایلی به شرکت در انتخابات ندارند، چون بازی را از قبل باخته است.
برخی اصلاح طلبان می گویند کاندیداهایشان تایید صلاحیت نخواهند شد؟
آنها بر این باورند هر کاندیدایی که معرفی کنند، تایید صلاحیت نمیشود. اما مهم تر این است که طبق نظرسنجی ها، آنها دیگر پایگاه اجتماعی سابق را ندارند. البته اصلاح طلبان پیشتر علاوه بر جامعه رأی خود، می توانستند آرای خاکستری را به سمت کاندیدای خود جلب کنند، اما الان در پایگاه سنتی خودشان هم نفوذی ندارند. با این همه به هر حال اصلاح طلبان هم اهل محاسبهگری هستند؛ آنها می گویند به فرض اگر کاندیدایشان تایید صلاحیت و وارد مجلس بشود هم به فردی شبیه دیگران و اهل زد و بند تبدیل میشود. فکر می کنم اصلاحطلبان علاوه بر نفوذ نداشتن در پایگاه سنتی خودشان امکان برانگیختگی قشر خاکستری را هم از دست داده اند.
از منظر کارکردگرایی اگر همه به این اجماع برسند که در راستای حل بزرگترین مشکل یعنی تبدیل دولت ناکارآمد به دولت کارآمد باید حرکت کرد، برای نیل به این هدف از طریق قانون باید مجلس قوی شکل بگیرد. اگر اصولگرایان و اصلاح طلبان به این نتیجه مشترک برسند که باید این هدف بزرگ را محقق کنند اصلا دنبال این نخواهند رفت که انتخابات را تحریم کنند. هدف بزرگ تر مشارکت را توجیه خواهد کرد. نظام سیاسی هم به این نتیجه برسد که هدف مردم برای مشارکت این است که دولت کارآمد شود. اگر این سیگنال مثبت به جامعه ارسال شود، وضعیت مشارکت اندکی بهبود پیدا خواهد کرد.
با وضعیت بیاعتمادی که شما به آن معتقدید، بالاخره باید چه کار کرد؟
من موافقم که شما در این مورد یک نظرخواهی بگذارید و از فعالان سیاسی این سوال را بپرسید تا در قالب یک پژوهش ارائه شود. باید به این دغدغه پاسخ داده شود که چرا از بخشی از اصلاح طلبان میترسند و چرا مرتب این نگرانی مطرح میشود که این افراد میخواهند نظام را به دشمن بسپارند. در برابر چنین اتهاماتی باید ایستادگی کرد و از مدعیان درخواست کنند تا سند خود را ارائه کنند.
در این زمینه پروندههای متعددی وجود دارد که همچنان باز است. در این ساختار همه را عامل دشمن میدانند؛ از هاشمی تا ناطق نوری. باید فضایی به عنوان مطالبهگری مطرح شود که در صورت طرح ادعای جاسوسی باید این نکته را اثبات کنند. در حال حاضر که فضای کشور، فضای امیدبخشی نیست، برخی این نکته را مطرح میکنند که اصلا مجلس یا دولت چه کاره است که رأی بدهیم. در این شرایط، مردم قهر میکنند که باید گفت که راه مداوای این مشکل، قهر از صندوق رأی نیست.
آیا دولت خاتمی جرات داشت نرخ دلار را بیست تومان افزایش دهد؟شما این نکته را مد نظر قرار دهید که هر وقت مردم کنار رفتند، دولت ترکتازی کرده است. دولت حداقلی فشار زیادی را بر مردم وارد میکند. آیا دولت آقای خاتمی جرات داشت که نرخ دلار را بیست تومان افزایش دهد؟ اصلا جرأت چنین کاری را نداشت، زیرا یک جمعیت بزرگ برانگیخته وجود داشت. اما در دولت رییسی شما دلار را ۹۰ تومان بکنید، هیچ اتفاقی رخ نمیدهد. در دولت با مشارکت اندک چون مردم با نظام سیاسی قهر هستند چنین نگرانی وجود ندارد. مردم ما نظام سیاسی را طلاق عاطفی داده اند. این طلاق عاطفی نظام سیاسی، به افسردگی سیاسی منجر میشود. مردم برای برون رفت از چنین بحرانی بهتر است فکری کرده و در انتخابات مشارکت کنند.
فضای رسانه ی کشور مسموم بوده و این شامل صدا و سیما هم میشودبا توجه به این که شما یک چهره رسانه ای هم هستید می خواستم بپرسم وضعیت رسانه ای کشور را در شرایط کنونی چطور ارزیابی میکنید؟
رسانه ها در کشور ما به شدت سیاست زده هستند. بسیاری کار حرفه ای را رها کرده و به کار سیاسی پناه برده اند. در چنین شرایطی، تلاش میکنند تا کار سیاسی را از دالان رسانه عبور بدهند. در نتیجه شرایط تأسف بار کنونی ایجاد میشود. رسانههای دولتی از زمان هوخشتره تا کنون ضعیفترین شرایط را تجربه کرده اند. در این رسانهها از ضعیفترین افراد رسانه ای کشور مشغول به کار هستند. دوم اینکه برخی از این افراد، رسانه را به معنای رسانه نمیدانند، بلکه برای آنها رسانه حکم بوق دارد و برای رسیدن به اهداف خودشان هر کار اشتباهی را انجام میدهند. اصلا روزنامه در میآورند که فحش بدهند. هدفشان این نیست که در رسانه حرفهای متفاوت زده شده و در کنارش فحش دهند. فضای رسانه ی کشور به شدت مسموم بوده و این شامل صدا و سیما هم میشود.
علت اینکه بخشی از مردم به رسانههای ضد انقلاب پناه میبرند این است که داخل کشور نتوانسته مرجعیت رسانه ای خود را حفظ کند. شما به این نکته توجه کنید که ماجرای مهسا امینی رخ داده و ما هنوز بلاتکلیف کارکردن خبر هستیم، به محض انتشار خبر، یک خبرنگار بازداشت میشود البته هدف من بیان این نکته نیست که این خبرنگار فقط برای انتشار آن خبر بازداشت شده است. امکان دارد دلایل دیگری هم داشته باشد.
در مورد سقوط هواپیمای اوکراینی هم همین مشکل وجود دارد. تمام این مشکلات به این دلیل است که ما رسانه را بوق سیاسی میدانیم. وضعیتی ایجاد شده که همه ما یادمان رفته که کارکرد رسانه چیست؟ فرقی ندارد که اصولگرا باشید یا اصلاح طلب همه ما از کارکرد رسانه غفلت کردیم.
در حال حاضر جریانی با سوابق اصولگرایی وارد نقد عملکرد امام و رهبری انقلاب شده اند. فیلم هایی از گفت و گوها یا مناظرات برخی از این افراد منتشر شده است. در این مورد چه تحلیلی دارید؟
من با روش این آقایان موافق نیستم. این نقد بی محابا سودی ندارد. ایشان و سایر دوستان پرسشهایی را مطرح میکنند که اصل این پرسشها باید به رسمیت شناخته شود. این شبهات باید زودتر پاسخ داده شود. مثلا آقای نصیری فرد آگاه و با تجربهای است. اگر حرفی میزند به این دلیل است که واقعا دغدغه دارد. نقد من این است که شما دنبال اصلاح هستید. اما این روش بیان به اصلاح منجر نمیشود.
برخی با کمترین انتقادات با تذکر و برخورد مواجه میشوند، اما این دوستان انتقادات خود را به راحتی مطرح میکنند!؟
شاید نظام به این نتیجه رسیده که این افراد می توانند در حکم سوپاپ اطمینان عمل کنند. اما در مقابل این پرسشها نباید سکوت کرد و باید برای آن پاسخی پیدا کرد. آقای نصیری در بحث حوزه اختیارات رهبری ان قلت دارد اما این را باید مدنظر قرار دهند که این اختیارات الان ایجاد نشده، بلکه در طول چهل سال گذشته ایجاد شده و بحثی تعیین کننده برای آینده نظام سیاسی کشور محسوب میشود.
بیشتر بخوانید:
اصلاح طلبان بالاخره به تحریم انتخابات می رسند یا مشارکت می کنند؟ انتخابات مجلس برای کشور چقدر آب خواهد خورد؟۲۱۶۲۱۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1797892منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: محمد مهاجری انتخابات ۱۴۰۰ اصولگرایان مجلس شورای اسلامی انتخابات مجلس مردم در انتخابات میزان مشارکت بی اعتمادی شورای نگهبان ریاست جمهوری آقای قالیباف جبهه پایداری تایید صلاحیت همین دلیل مشارکت بالا آقای روحانی اصلاح طلبان بر این باور نظام سیاسی آقای رئیسی وجود ندارد آقای باهنر چه تحلیلی سال گذشته اصلاح طلب اتفاقی رخ رسانه ای رسانه ها داده شود وعده ها ده درصد یک مجلس کل کشور
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۳۹۰۱۴۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
منافع شخصی دلیل عدم عمل به قانون در شهرداری ها / استمرار کاهش کیفیت زندگی در کلانشهرها و شهرها /نتایج وخیم عدم مشارکت در انتخابات شوراها
محمدجواد محمدحسینی: نقش مدیریت شهری در توسعه شهر و کشور حیاتی است، از این رو شامگاه جمعه، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ در خانۀ «گفتارها» در شبکۀ اجتماعی کلابهاوس، به مناسبت روز معمار، نشستی با عنوان «تهران، شهری برای همه؛ آسیبشناسی توسعه و ارتقاء کیفیت زندگی در تهران و کلانشهرهای ایران» با سخنرانی دکتر پیروز حناچی، شهردار سابق تهران و دبیر اسبق شورای عالی شهرسازی برگزار شد. جلسۀ این هفتۀ خانۀ گفتارها که با تلاش مجید تفرشی، مؤسس و مدیر این خانه و با اجرای محمدرضا مهاجر برگزار شد، بیش از سه ساعت و نیم به طول انجامید و حناچی در سخنرانی خود به آسیبشناسی مدیریت شهری از ابعاد مختلف پرداخت و همچنین به سوالات حضار که غالباً مربوط به عملکرد وی در دوران تصدی مدیریت شهری بود، پاسخ گفت. در ادامه خلاصهای از سخنان وی خواهد آمد و همچنین برخی از پاسخهای او به سوالات حضار جلسه نیز ذکر خواهد شد:
چرا گاهی مدیریت شهری به ضد خود تبدیل میشود؟
سوال اساسی این است که آیا دهههای آتی کیفیت زندگی شهری در تهران و دیگر کلانشهرهای ایران بهتر میشود یا خیر؟ به این سوال نمیتوان محکم و بهدرستی پاسخ داد. زیرا تجربه نشان داده است ما با شدت زیادی در حال استفاده از منابع موجود هستیم؛ اما بهتناسب این استفاده، افزایش کیفیت زندگی را به شهر برنمیگردانیم. یک دلیل این عدم تناسب به سیاستهای بالادستی در مدیریت شهری و یک دلیل آن نیز به خود مدیریت شهری برمیگردد.
من در سالهای ۸۰ تا ۸۴ و ۹۲ تا ۹۶ دبیر شورای عالی شهرسازی بودم. شورایی که بالاترین مرجع برای سیاستگذاری شهرها است، طرحهای جامع شهری در اینجا به تصویب میرسد و وظیفه نظارت عالی بر اجرای سیاستها را نیز بر عهده دارد. در این شورا به این نتیجه رسیدم که حتی اگر بهترین طرحها در این شورا تصویب شود، در مقام اجرا با مشکلات و موانع زیادی روبهرو هستیم. مسئله جالب دیگری که در آن شورا به آن رسیدیم، این بود که مدیران پاییندستی نهتنها این سیاستها را اجرا نمیکنند، بلکه خودشان مانع اجرا هستند. در یک آسیبشناسی متوجه شدیم دلیل این مسئله عدم مشارکت تمام گروههای ذینفع در طراحی این سیاستهاست. بعدها تلاش شد این آسیب رفع شود.
حالا سوال این است که چرا مدیریت شهری که خود باید حافظ منافع شهری شهروندان و ضامن کیفیتبخشی به شهر باشد، گاهی عکس این وظیفه عمل میکند و ممکن است ارزشهای شهر از جمله باغات شهر را از بین ببرد، ممکن است مواریث تاریخی شهر را حفظ نکند و همه منابع موجودِ در اختیار را مصرف کند. البته مدیران شهری در کلام، منکر چنین چیزی هستند ولی در واقعیت همینطور است. خود من در دوران مسئولیتم در دبیرخانه به این سوال فکر میکردم؛ در دوره اول دبیرخانه آن را تجربه و در دوره دوم در صدد چاره برآمدم. پس سوال این است که چرا گاهی مدیریت شهری به ضد خود تبدیل میشود؟ ممکن است پروژههایی تکتک در برخی شهرها اجرا شود، اما اینگونه نیست که اجرای پروژهها بهطور مستمر به کیفیتبخشی شهر میانجامد. در پاسخ به این سوال به یک سری مشکلات ساختاری برخورد کردیم و لذا خصوصاً در دورۀ دوم دبیرخانه سعی کردیم گلوگاهها را بررسی کنیم و بر همین اساس گاهی شهرداران کلانشهرها را دعوت و از آنها بازخواست میکردیم. خاطرم هست که در یکی از استانها حجم زیاد مصوبات کمیسیون ماده ۵ محل بحث ما بود. وظیفه اصلی شورای عالی شهرسازی بود که وقتی تغییرات برنامه، اساس طرح جامع را تحت تأثیر قرار دهد، مغایرت اساسی اعلام کند و جلوی آن را بگیرد.
اما ریشه اصلی مشکل به این برمیگردد که ما در اداره امور شهر منابع محدود و آرزوهای طولانی و برنامههای زیادی داریم و در چنین شرایطی باید پروژهها را اولویتبندی کنیم؛ اما وقتی پروژههایی که در اولویت نیستند و منابع زیادی را مصرف میکنند، اجرا شوند، نهتنها در جهت چشمانداز طرح جامع حرکت نمیکنیم، بلکه هر روز دورتر و دورتر میشویم. از این جهت من دو ویژگی اصلیِ «داشتن برنامه» و «قانونی حرکت کردن» را لازمه حرکت مدیریت شهری میدانم. این دو نکته اگرچه بدیهی است، ولی بهراحتی زیر پا گذاشته میشود. به نظر من عدم رعایت این دو نکته به دلیل منافع شخصی و گروهی است و نه دلایل سیاسی. و البته معمولا برای تحقق آن از ابزارهای رقابت سیاسی استفاده واز پوشش آن استفاده میشود.
انضباط مالی شهرداریها
اصلیترین چالشی که مدیریت شهری با آن مواجه است و روی کیفیت زندگی در شهرها تأثیر مستقیم میگذارد، عدم تراز هزینهها و درآمدهاست؛ حل مسئله تراز، هم به نهادهای حاکمیتی و هم به شورای شهر برمیگردد. شواری شهر علاوه بر نظارت، باید درآمدها را در بودجه جوری تنظیم کند که سالم، پایدار و کمعارضه باشند و هزینهها هم طبق ضابطه و در جای خود و معطوف به اولویتهای شهر باشد و نظارت بر این مسئله مهمترین وظیفه شورای شهر است. اگر این وظیفه بهدرستی عمل نشود، شهردار و اعضای شورای شهر به قسمی که خوردهاند، پشت کردهاند. در قانون اساسی به جز خود مجلس و دولت و قوه قضائیه که میتوانند برنامههایشان را در قالب لایحه و طرح تهیه و تصویب کنند، شورای عالی استانها نیز که متشکل از ترکیب کشوری اعضای شوراهای شهر است، این اختیار را دارد که بتواند لوایحی به مجلس برای تصویب تقدیم کند این یعنی شوراها در قانون اساسی یک رکن هستند و از این ظرفیت ما هنوز استفاده خوبی نکردیم.
با این نگاه (درآمدهای سالم و پایدار و هزینههای قاعدهمند)، در دورهای که مسئولیت مدیریت شهری را بر عهده داشتیم، ادعایمان این بود که با برنامه و مبانی نظری با شهر مواجه شدهایم و سعی کردهایم همه برنامهها مبتنی بر این نگاه باشد؛ اگر برخی پروژهها بیش از بقیه مورد توجه قرار گرفت، مبتنی بر همین نگاه بود؛ مثلاً توسعه قلمروی عمومی، توسعه مسیرهای پیاده و دوچرخه با هدف کاهش آلودگی هوا و توسعه حمل و نقل عمومی، اصلیترین پروژه ما بود؛ البته توسعه حمل و نقل عمومی قبل از ما هم جزو پروژههای اصلی بود.
با همین نگاه بودجه باید طوری بسته شود که حداکثر منابع مالی و کمترین هدررفت را داشته باشد؛ همچنین ماموریتهایی که به ما مربوط نیست انجام نشود؛ ایدهآل آن است که امور جاری شهرها از منابع سالم و مستمر و کمعارضه تأمین شود؛ اگر این گونه نشود شرایط ناپایدار میشود.در سال ۹۲ روی منابع مالی شهرداریهای سه کلانشهر تهران، شیراز و اصفهان مطالعهای انجام دادیم. طبق این مطالعه، بهطور میانگین ۷۹ درصد درآمد شهرداریها از عوارض اخذشده از ساخت و ساز تأمین شده بود.
زمانی که ما مسئولیت مدیریت شهری را بر عهده داشتیم، در زمینه تأمین منابع مالی شهرداریها دو اقدام انجام شد: اولاً بر اساس پایاننامه دکترایی که در دانشگاه هنر اصفهان توسط دکتر رنانی راهنمایی شده بود، تحت عنوان «تأمین منابع مالی پایدار برای شهرها» در دولت لایحهای تنظیم شد و به مجلس رفت و قانون شد (هدف این بود که شهرها برای تأمین مالی مجبور نشوند ارزشهایشان را بفروشند) و ثانیاً در انتهای دولت آقای روحانی سهم شهرداری از مالیات بر ارزش افزوده یک درصد اضافه شد که تأثیر بسزایی در تأمین منابع مالی پایدار برای شهرداریها دارد.
در زمینه هدررفت منابع هم یکی از مسائل مهم، تعداد بالای کارمندان شهرداری و سنگینی بدنه نیروی اسانی است که اگر کارآمدی کافی هم نداشته باشند، ضرر بیشتری وارد میشود. تعداد پستهای مصوب شهرداری ۱۵۷۰۰ مورد است؛ در سال ۸۴ پرسنل شهرداری ۲۰ هزار نفر بود؛ در سال ۹۶، ۶۷ هزار نفر شده بودند و وقتی که ما شهرداری را تحویل دادیم این عدد به ۵۹۰۴۷ نفر رسید؛ ما کسی را بیرون نکردیم؛ اما به طور طبیعی از هر سه نفری که بیرون رفتند یک نفر جایگزین شد؛ برای جذب افراد هم برای اولین بار یک کنکور با رقابت ۲۴۰ نفره تحت عنوان دستیاران مدیران برگزار کردیم و طی آن بهترینهای دانشگاههای کشور را جذب کردیم.
کنترل نشدن این موضوع (تعداد پرسنل) به معنای دور شدن از اهدافی است که در ابتدا ترسیم شدهاند. به نظر من اصلیترین وظیفه اعضای شورای شهر کنترل این چنین گلوگاههایی نظیر کنترل مخارج است؛ اگر این اتفاق نیفتد یعنی دارد برای حقوق دادن یا برای اجرای پروژههایی که اولویت ندارند، شهرفروشی میشود.
وابستگی زیاد بودجه به ساخت و ساز باعث میشود ضوابط شهری زیر پا گذاشته شود و جدی گرفته نشود. روزی که شهر را تحویل گرفتیم، وابستگی بودجه شهر تهران به درآمدهای حاصل از ساخت و ساز نزدیک ۸۰ درصد بود و وقتی شهرداری را تحویل دادیم این وابستگی به زیر ۵۰ درصد رسیده بود. اگر شعار توسعه حمل و نقل عمومی بدهیم، نمیشود پروژههای با اولویت بالای ما، توسعه مسیرهای جادهای و شریانهای خارج از برنامه در داخل وحریم شهر باشد و ما در انتهای برنامه دیدیم میزان اختصاص بودجه ما به حمل و نقل عمومی به نسبت ایجاد شریانهای شهری (البته نه آنهایی که داخل طرح جامع هستند) نزدیک سهوهفتدهم برابرِ نسبت توسعه مسیرهای سواره شده است؛ همچنین برای تحقق این نگاه، هزینههای جاری اداره شهر را ۴۰ درصد کم کردیم و کارهایی را که به ما مربوط نبود، انجام ندادیم. تلاش کردیم شهر را بهینه اداره کنیم و تراکم نفروشیم و میزان وابستگی به درآمدهای ناشی از شهرسازی را متعادل کنیم. همه این اتفاقات در شرایط کرونا رخ داد؛ پس به طریق اولی در شرایط عادی نیز امکانپذیر است.
اهمیت مشارکت مردم در مدیریت شهر
ما مدیرانی در کلانشهرها داشتیم که میگفتند ما این شهر را با ۲۵ سرمایهگذار اداره میکنیم. اگر چنین حرفی عملی شود، پیامدش این است که باقی شهروندان (میلیونها شهروند) هیچ حقی در تصمیمگیری و تصمیمسازی برای شهر نخواهند داشت. در شهر سه دسته امر تأثیرگذار وجود دارد: ۱- تصمیمات مدیران ارشد؛ ۲- منافع سرمایهگذاران: شهر بدون سرمایهگذاری اداره نمیشود؛ ۳- منافع عمومی و بلندمدت شهروندان. ما معمولاً حوزه سوم را نادیده میگیریم؛ مشارکت مردم در انتخابات شورای شهر از همین جهت است که اهمیت دارد؛ در صورت مشارکت پایین گاهی شاهد آن هستیم که پروژههایی به اجرا در میآید که منطق قوی پشت آن وجود ندارد و در جهت تأمین منافع یک عده خاص است و این، ناشی از نادیده گرفته شدن حوزه سوم است. ارتباط معنیداری بین میزان مشارکت مردم در انتخابات و کیفیت اداره شدن شهر وجود دارد.
ما در دوره مسئولیت شعاری مطرح کردیم با عنوان «تهران؛ شهری برای همه». این پیام را دایم تکرار می کردیم که تهران متعلق به تمام شهروندانش است. در دنیا نیز همین را قبول دارند که شهرهای موفق شهرهایی هستند که میزان بیشتری از امکانات و حوزه قلمرو عمومی را برای شهروندان قرار دادهاند تا بیشترین تعداد شهروندان بتوانند از منافع شهر بهرهمند شوند. اگر ما بودجه را بر اساس ساخت و ساز ببندیم و بهرهگیری از منافع شهر را فقط برای عدهای خاص فراهم کنیم از این هدف دور میشویم.
حال با حاکمیت چنین نگاهی یعنی بهرهمندی حداکثری شهروندان از منافع، جنس برنامههای عمرانی هم تغییر میکند. مثلاً با این نگاه، اگر هدف ما توسعه حمل و نقل عمومی باشد، پروژه مابهازای آن توسعه مسیرهای پیاده و دوچرخه، توسعه قلمروهای عمومی (مانند ایجاد میدانگاهها در جایجای شهر با هدف ایجاد آرامش و گذراندن اوقات فراغت شهروندان)، توسعه فضای سبز در فضای شهری و جلوگیری از تخریب باغات میشود. ما در دوران مسئولیت جریمه سنگینی برای قطع درختان در نظر گرفتیم که باعث ناراحتی عدهای از مردم هم شد؛ ولی جریمه دریافتی را فقط به توسعه فضای سبز اختصاص دادیم؛ از این محل ۲۰ پارک محلهای، خصوصاً در جاهایی که بحران فضای سبز در آن منطقه داشتیم، درست و همچنین درختان خیابان ولیعصر را احیا کردیم.
مخلص کلام اینکه اگر برنامه و برای اجرای برنامهها مبانی نظری قوی داشته باشیم و پروژهها با اولویت انجام شوند و مطابق چشم انداز ۱۰ سال یا ۲۰ سال بعد ما باشند، بعدها از مدیریت شهری قضاوت خوبی خواهد شد؛ و الا نظام مدیریت شهری دچار روزمرگی و سردرگمی میشود و منابع را در جایی استفاده خواهد کرد که اولویت ندارند.
تأثیر تحریم بر حمل و نقل عمومی در شهر
قبل از شرایط تحریم، یک تقسیم کاری بین دولت و شهرداریها بود؛ به این معنا که دولت هزینههای ارزی حمل و نقل عمومی مثل تأمین واگن و خرید اتوبوس را تقبل میکرد و شهرداری هم کارهای زیربنایی و سیویل مثل تونلینگ و ساخت ایستگاهها را انجام میداد. از زمانی که فشار تحریم جدیتر شد، عملاً این همکاری دچار وقفه شد. آخرین واگنهایی که به تهران آمد، مربوط به زمان ما بود. قبلاً ۷۸ واگن خریداری شده بود که تبدیل به ۱۷ قطار شهری شد . بعد از آن دیگر قطاری نیامد. تهران برای اینکه به سهم ۵۰ درصدی مترو در حمل و نقل عمومی دست پیدا کند، نیازمند حداقل دو برابر واگنهای موجود است. چون دولت دیگر نتواست این کار را انجام دهد، همه این بار روی دوش شهرداری قرار گرفته و نظام مدیریت شهری نمیتواند بهتنهایی موضوعی را که جنبه حاکمیتی دارد، انجام دهد. نباید هم این کار را بکند؛ چون مجبور میشود تمام سرمایههای خود را برای این منظور بفروشد.
وقتی از حمل و نقل عمومی و جنبه حاکمیتی آن صحبت میکنیم، در واقع از مدیریت ۵ میلیون سفر روزانه درونشهری سخن میگوییم. این موضوع، حاکمیتی است و تأثیر مستقیم روی ترافیک و آلودگی هوا دارد. نمیشود نظام مدیریت شهری را در این زمینه تنها گذاشت. کاری که ما تلاش کردیم در شرایط تحریم انجام دهیم این بود که علاوه بر تلاش جهت به نتیجه رساندن ۶۳۰ واگنی که قراردادش بسته شده بود، برای اولین بار قطار داخلی را با دانش فنی و مهندسی داخلی و با همکاری جهاد دانشگاهی و معاونت فناوری ریاست جمهوری، هفت واگن قطار داخلی ساختیم. واگنسازی یک نیاز واقعی در کشور است که پایه آن هم در کشور گذاشته شده و اگر قراردادهایی که در این زمینه بسته شده، پیگیری شود، به نتیجه خواهد رسید.
جمعبندی
فرمایش امیرالمومنین علی علیه السلام این است که خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده در کجا قرار دارد و به کجا میخواهد برود. این جمله روح مدیریت استراتژیک است. باید دانست چه مسیری طی شده و بهدرستی آسیبشناسی کرد و الان در چه جایگاهی قرار داریم و چه چشماندازی در پیش داریم. اگر مدیری، مخصوصاً در کلانشهرها، چنین نگاهی نداشته باشد و چشماندازی قانونی برای خودش تعریف نکرده باشد و خود را در چهارچوب قانون نبیند و فراتر از قانون عمل کند، کاری جز اتلاف منابع و اتلاف وقت نکرده است. داشتن مبانی نظری مشخص و همجهت کردن بردارهایی که ما را به سمت آن چشمانداز به حرکت میاندازد، یک اصل است و تجربه دنیا هم نشان داده، چنین چیزی واقعیت دارد و بسیار مؤثر است . مدیر شهری که برای شهر آرزو نداشته باشد، شما را به ناکجاآباد خواهد برد. داشتن هدف مشخص میتواند ما را از این دور باطل نجات دهد و چنین چیزی هم محقق نمیشود جز با اینکه سازوکار، بودجه و نظارت جدی متناسب با هدف هم محقق شود.
پاسخهای حناچی به برخی سوالات
کمک شهرداری به مساجد، حسینیهها و تکایا اگر با مصوبه شورا باشد و در بودجه شهرداری آمده باشد قانونی است و میتواند انجام شود. در مورد قضایای اخیر (مثل پارک قیطریه) هم باید گفت که شهرداری یک سازمان اجتماعی است؛ تدبیر اقتضاء می کند که این سازمان اجتماعی با حداکثر وفاق عمومی اداره شود؛ شهردار و مدیریت شهری برای شهر مثل یک پدر هستند؛ آنجا که حساسیت وجود دارد یا باید با اقناء افکار عمومی کار را پیش ببرد و یا اینکه از کاری که میخواهد انجام شود، استنکاف کرد. من زمانی که دبیر شورای عالی شهرسازی بودم جلوی پارکینگ حقانی را گرفتم؛ چون بر خلاف برنامههای مصوب شورای عالی شهرسازی در خصوص نوسازی تپههای عباسآباد انجام شده بود؛ حتی طرح مجددی تهیه شد تا این کار بازبینی قرار بگیرد؛ پس متعلق به دورۀ ما نبود. در مورد خانۀ وارطان باید بگویم که اساساً مالکیت این خانه برای وزارت راه و شهرسازی است؛ قبل از دورۀ ما کارش آغاز شده بود و ما کمک کردیم به عنوان یک فضای عمومی مورد استفاده قرار بگیرد؛ نه فقط خانۀ وارطان، بلکه در منطقه ۶ حدود ۲۴۰ مورد سرمایهگذاری بخش خصوصی را داشتیم که خانههای قدیمی را مرمت کرده بودند و ما با همکاری شورا به منطقه گفتیم با اینها مثل واحدهای تجاری برخورد نکنید و همین کار باعث شده بود تعداد زیادی خانه مرمت و کافه گالری ایجاد شود؛ اینها تحت تأثیر خانۀ هنرمندان و فضای فرهنگی منطقه ۶ قرار گرفته بودند؛ پس این جریان نشان داد که اگر سیاستها درست باشد و معقول انتخاب شود میتواند تبدیل به یک جریان عمومی برای کیفیتبخشی به شهر شود. حناچی در پاسخ به سوالی در مورد سرانجام ۶۸ باغ تهران که تنها بازماندههای باغهای بزرگ شمال تهران بودند، گفت: تعدادشان از ۶۸ مورد بیشتر است؛ فکر کنم بین ۱۰۰ تا ۱۱۰ مورد بود و ما تا وقتی بودیم به اینها پروانه ندادیم. به هر حال قطاری که با ۲۰۰ کیلومتر سرعت در حرکت است، آنی نمیایستد و با طی کردن مسیری، متوقف میشود. متأسفانه ضوابط برجسازی تئوری جذابی داشت، اما در عمل آن اتفاقی که در تئوری پیشبینی شده بود، نیفتاد. مثلاً دوستان میگفتند ۳۰ درصد سطح را در باغات اشغال بدهیم تا ۶۰ درصد دیگر سالم بماند، اما در عمل چنین چیزی اتفاق نیفتاد. قبلاً هم به باغات پروانه داده نمیشد و این محصول پیگیریهای شورای شهر دوم بود که در دوره سوم به اجرا درآمد و بیش از ۱۰۰ هکتار از باغات تهران که خیلی از آنها باغات تاریخی بودند، از بین رفت. ما آن ضوابط را اصلاح کردیم. برای بعد از این، تکلیف معلوم است؛ مگر اینکه مجددا در مراجع تصمیمگیری تغییری حاصل شود. من شنیدم که بعد از ما تمام پروندهایی که ما در کمیسیون ماده ۵ رد کرده بودیم، مجددا طرح شده و مصوبه گرفته است. اینکه ۳۰ درصد تولید ناخالص داخلی کشور در شهر تهران که حدود۲ تا۳ درصد از مساحت کشور را در بر میگیرد تجمیع شود و به گردش در آید، تبعات دارد؛ مثلاً تمام منابع آب به سوی تهران و شهرهای اطراف آن هدایت میشود. به عنوان راهکار، ما نمیگوییم فقرا را از شهر بیرون کنیم؛ اما میتوانیم با شرایط زندگی بهتر و اقتصادیتر شریطی فراهم کنیم که ساکنان کلانشهر، شهرهای اقماری را برای زندگی انتخاب کنند. نسخه بینالمللی در مورد کلان شهرها هم همین است که جمعیت و فعالیت به عرصه وسیعتری منتقل شود. برای این کار باید حمل و نقل از شهرهای اقماری به کلانشهر آسانتر شود و هزینههای زندگی در شهرهای اقماری پایینتر بیاید تا مردم به دلخواه خود به این شهرها مهاجرت کنند؛ در مرحله دوم هم باید وابستگی به کلانشهر کمتر شود و شهرهای اقماری کمکم مستقل شوند. این، نیازمند سیاستگذاری دولت برای عدم تمرکز است و باید در نظر داشت که اصلیترین انگیزه برای مهاجرت به تهران وکلانشهرها اشتغال ومسائل اقتصادی است. یکی از موضوعاتی که ما دنبال کردیم، استفاده از فضاهای صنعتی رهاشده در شهر بود؛ این فضاها اگر رها شوند، تبدیل به یک تهدید میشوند؛ زیرا اینقدر ناامن میشوند که در طول روز هم کسی جرئت تردد به آنها را ندارد. در دوره ما سه تجربه تعقیب شد: اول، تبدیل یک کارخانه به مرکز نوآوری آزاد بود؛ مکانی برای شرکتهای دانش بنیان طبق نگاه قدیمی که همه چیز را تجاری میبیند، چنین کاری میسر نبود. دوم، تبدیل کارخانه سیمان ری به موزه صنعت سیمان وجاذبه گردشگری بود. کارخانه سیمان ری در سال ۱۳۱۲ افتتاح شد و اواخر دهه ۶۰ از کار افتاد و متروک شد سند آن به نام دولت بود و ما از دولت خواستیم آن را به شهرداری منتقل کند و طی یک اجاره ۳۰ ساله به شهرداری منتقل شد. سوم، تبدیل یکی از کارخانجات صنعتی متروک در مرکز شهر تهران که به یک مکان فرهنگی و گالری تبدیل شد. دولت نباید شهرداری را رقیب خود بداند و مدیریت شهری باید یکپارچه شود. قدرت نظام بلدیه در قانون سال ۱۲۸۶ بیشتر از الآن است؛ سیاستگذاری مسکن و مسئله مسکن کمدرآمدها در بسیاری از شهرهای دنیا یکی از وظایف شهرداریها است؛ اما در نظام قانونی ما اینگونه نیست. این یک خلأ محسوب میشود. باید آن اختیاراتی که به استانداران داده شده به شهرداران داده شود و شهردار کلانشهرها هم با رأی مستقیم مردم تعیین شود.بیشتر بخوانید:
راز شگفت انگیز محبوبیت مهوش هنرمند در محله مولوی / لات ها شجاع اما ساده / روایتی تلخ، اما طنزآمیز از زندگی و رنجهای مردم جنوب شهر تهران
پرونده جاسوسی برای مرحوم نوربخش/ حذف نیروهای با نگاه راهبردی در ایران/ نقش معاون اول احمدی نژاد در تشکیل پرونده برای نوربخش چه بود؟
رفتار علی (ع) با زنان دشمن/ شغل علی (ع) چه بود و از چه راهی درآمد داشت؟
توانمندی زنان قربانی ساختارهای مردسالارانه / فضای کار در ایران بهشدت جنسیتزده است/ آنچه در سطح فردی بین زنان نیاز داریم، آگاهی جنسیتی است
مرشدی زاد:توسعۀ ناموزون میتواند منجر به انقلاب شود/ احساس میشود تعمدی وجود دارد که طبقۀ متوسط فقیر شوند/ از بین بردن طبقۀ متوسط، کشور را ضعیف میکند
۲۱۶۲۱۶
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1900910